در چنگال ق ا ن و ن!
یه خاطره تعریف کنم .
قضیه مربوط به فک کنم دوسال پیش میشه ، مثل بقیه روزا راه افتادیم بیاییم سر کار یکی از بچه ها از همون
اول داشت نفس بد میومد که امروز روز کار نیست و بیایید بپیچونیم و فلان و فلان.البته همیشه از این حرفا میزد
ولی اون روز نور عجیبی تو صورتش معلوم می شد فک کنم بهش وحی شده بود که اوضاع خیته!
از پله های مترو هفت تیر داشتیم میومدیم بالا ، چشمتون روز بد نبینه دیدیم دو تا سرباز جان به کف ایرانی دارن
از اون بالا چشم بادومیا رو شناسایی میکنن ما هم که حالا بماند که تابلو بودیم یا نه ولی وقتی چهار تا یه جا
بشیم داد میزنیم که افغانی هستیم .
هیچ راهی برای فرار وجود نداشت فک کنم هر سه تا ورودی مترو رو پوشش داده بودن. غیر از ما هف هش نفر
دیگه رو هم به قول خودشون بازداشت کرده بودن.
شخص شخیص بنده هم که اولین باری بود که توسط آش خوران نیروی انتظامی مورد گیر دادن واقع میشد (
منظورم به خاطر افغانی بودن درخواست مدرک کنن) اندکی به قول معروف ترس به دلش راه داد ولی از اونجایی
که همون کارت صورتی بزرگه که همه مهاجرا باهاش خاطره دارن همرام بود خیالم راحت شد .
خلاصه مارو که تعدادمون 15 نفری میشد به طرز فجیهی که انگار تبهکار سابقه دار دستگیر کردن بردن سمت
یکی از خیابان هایی که ماشین هاشون منتظر بودن .
هر چهار نفر رو سوار یه ماشین کردن و رفتیم کلانتری اون منطقه.
این وسط کلی خندیدیم چون سرباز و افسری که ما همراهشون میرفتیم هر دو انگار تازه از شهرستان اومده
بودن و یه جورایی معلوم نبود با خودشون چند چندن.
کلی با هم دیگه کل کل میکردن و ما هم که دیدیم آب گل آلوده شروع کردیم ماهی گیری . ولی چه کنیم که
مامور بودن و معذور . گفتن رفتیم پاسگاه هر کی کارتش همراهش بود ولش میکنیم بره . ما هم که همه کارتا
همراهمون بود و خیالا راحت . رفتیم...
چند تا خیابون رو که چپ و راست کردن رسیدیم کلانتری ( یه تیکه از مسیرتا کلانتری یه طرفه بود و سرباز
باحاله گرفت دنده عقب و حالا ما رو میگی به زور خودمون رو نگه داشتیم از خنده)
داخل حیاط که شدیم بعله همون چیزی که حدس زدین درسته! سی چل نفر از برادرای هموطنمون به مهمونی
دعوت شده بودن به زور!
بعد از کلی علافی و دوست شدن با همشهریای باحالی که تشریفشون رو آورده بودن و حدود دوساعتی زیر
خورشید تابستون آفتاب گرفتن . یکیشون که خون از چشماش میبارید گفت فقط کسانی که مجوزشون مربوط
به خود شهر تهرانه میتونن برن .که این وسط غیر از سه چهار نفر همه مال شهرستانای تهران بودن.
خلاصه رفتن برامون اتوبوس گرفتن به مقصد هتل عسگر آباد ورامین . همون جایی که برای پذیرایی مفصل از ا
تباع خارجی بدون مدرک شناسایی ساختن وامیدوارم گذرتون هیچ وقت سمتش نیفته.
حالا ما فکر میکردیم همین سی چل نفریم شما چی فکر میکنید ؟!
درسته از اونجا که راه افتادیم رفتیم سمت یه پاسگاه دیگه .دیدیم شیش تا اتوبوس دیگه پره از وطندار منتظرن
تا کاروانی حرکت کنیم.......
.
.
.
بقیش باشه برای پست بعدی اینطوری شاید خسته بشین از خوندنش .